مدرسه شاد ... دانش آموزان بانشاط درباره وبلاگ اللّهُمَ اَخرجنی مِن ظُلُماتِ الوَهمِ و اَکرِمنی بِنورالفَهمِ . اَلّلهُمَّ افتَح عَلَینا اَبوابَ رَحمَتِکَ وَانشُر علَیناخَزائنَ عُلُومِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الّرحمین پروردگارا ! مرا از تاریکی های فکر خارج کن و به نور فهم گرامی بدار . پروردگارا ! بر ما درهای رحمتت را بگشای و گنج های دانشت را بر ما بگستران . به امید رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان. ****** کودکان امروز ما، سکان داران فکور، پویا و خلاق جامعه فردای ما خواهند بود، به همین سبب تعلیم و تربیت آنها از حساس ترین و خطیر ترین مسئولیت هایمان به شمار می آید، بدیهی است که شکوفایی راستین کودکان ما هنگامی محقق می گردد که با اتکا به فرهنگ غنی اسلامی - ایرانی طراحی گردد. این وب نوشته در پاسخگویی به پرسش رئیس جمهور محترم در مهر ماه 1398 ایجاد شده است . امیدوارم مطالب این وب نوشته مورد استفاده همکاران و همچنین مورد قبول دست اندر کاران عرصه تعلیم و تربیت قرار گیرد . انشاالله ****** لطفا بانظرات خود مرا در بهبود بخشیدن به مطالب این وب نوشت همراهی کنید . ***** پروفایل مدير وبلاگ مطالب اخير
ورود کاربران مطالب تصادفی
خبرنامه عضویت سریع نظرسنجی تاچه حد مطالب این وبلاگ را مفید می دانید ؟ در مدرسه شما یا فرزندتان چه میزان شادی برقرارست ؟ یکی از آموزه های مهم اسلام، مهرورزی و نشاط بخشی به کودکان است. بازی کردن پدر و مادر با کودک، خریدن پوشاک زیبا و مناسب، قصه گفتن هنگام خواب یا دادن هدیه، فرزند را شاد و خوشحال می سازد. روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برای نماز به مسجد می رفت. در راه، گروهی از کودکان انصار بازی می کردند که تا آن حضرت را دیدند، دور او جمع شدند و به دامن او آویختند به گمان اینکه چون آن حضرت همواره حسن و حسین علیهماالسلام را بر دوش خود می گرفت، این بار آنها را نیز به دوش بگیرد. پیامبر از یک سو نمی خواست آنها را برنجاند و از سویی دیگر مردم در مسجد منتظرش بودند و می خواست خود را به مسجد برساند. در این حال، بلال حبشی از مسجد بیرون آمد و به جست وجوی پیامبر پرداخت. پس از مدتی، آن حضرت را کنار گروهی از کودکان یافت و جریان را فهمید. خواست کودکان را تنبیه کند، ولی پیامبر او را از این کار نهی کرد و فرمود: «تنگ شدن وقت نماز، برای من بهتر از رنجاندن کودکان است.» آن گاه به بلال فرمود: «به خانه برو و آنچه از گردو یا خرما یافتی، بیاور تا خود را از این کودکان بازخرید کنم.» بلال رفت و پس از جست وجو، هشت دانه گردو یافت و آن را به حضور پیامبر آورد. پیامبر آنها را میان کودکان تقسیم کرد و بدین گونه کودکان راضی شدند آن حضرت را آزاد کنند.
منبع : مجله طوبی مهر 1385، شماره 10
اخلاق نبوی (رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با کودکان) ; نکات تربیتی در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله
نوع مطلب : حکایت و داستان، حکایت، برچسب ها : شادی ، بچه ها ، پیامبر، تعداد بازدید مطلب : 31
در کلاس درس این معلم سلماسی خبری از قوانین و مقررات خشک و غیرمنعطف برای دانش آموزان کلاس اول ابتدایی نیست و بالعکس او با روش خلاقانه خود در کنار آموزش دانش آموزان شادی و نشاط را برای آنان به ارمغان آورده است. او منشاء این همه خلاقیت و نوآوری در آموزش را عشق و علاقه به نوگلان مقطع ابتدایی عنوان می کند. آقای مبارکی می گوید: در روش تدریس خود به دنبال روشهای نوین آموزش است و از کلیشه های مرسوم و ملال آور فاصله گرفته است. او در کلاس درس از موسیقی، قصه و نقاشی برای آموزش کودکان بهره می برد و علاوه بر اینها رفتار پدرانه و مهربان اش تداعی بخش این جمله است که ""درس معلم گر بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را".
نوع مطلب : حکایت و داستان، حکایت، برچسب ها : معلم ، خلاق ، شادی، تعداد بازدید مطلب : 35 معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی. کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند به اعتماد حلم او ترک علم دادند اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی استاد معلم چو بود بی آزار خرسک بازند کودکان در بازار بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت: پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینش بر کنار نهاد بر سر لوح او نبشته به زر جور استاد به ز مهر پدر نوع مطلب : حکایت و داستان، حکایت، برچسب ها : معلم ، شادی ، سعدی، تعداد بازدید مطلب : 30 موضوعات
پیوند روزانه پيوندها تبادل لینک هوشمند آمار سایت
امکانات جانبی |